8 اشتباه بزرگ و خطرناک نظام آموزشی در تعیلم و پرورش کودکان
- تباهی خلاقیت
شاید برایتان جالب باشد که بدانید کودکان زمانی که متولد میشود میزانی از خلاقیت را با خود به همراه دارند و از حدودا 2 سالگی این خلاقیت کم کم نمود ظاهری پیدا میکند. برای مثال کودکان در سنین دو سالگی با خمیربازی اشکال عجیبی میسازند یا بر روی اجسام سوار میشوند و آن را سفینه و یا ماشین خود میپندارند. احتمالا شما هم دیده باشید که بچه ها در دفتر خود نقاشیهای را رسم میکنند که از ذهن خلاقشان بیرون آمده و برای آنها دارای معناست اما از نظر بزرگسالان بی معنی است. کودکان در سنین خردسالی پر از شور و خلاقیت هستند و می توانند در ذهن خود به اشیا جان ببخشند، از اشتباه نمیترسند و با خیالات خود دنیایشان را رنگارنگ میکنند، کنجکاو هستند و به هر چیزی دست میزند، مشتاق کشف کردن هستند و راه های عجیب را امتحان میکنند اما سوال اینجاست این چرا کودکان خلاق و فعال در بزرگسالی به موجودات منفعل، بدون خلاقت و عاجز از قدرت حل مسئله تبدیل میشوند؟ تحقیقات تورنس در سال 1962 نشان داده است که کودکان تا سن 10سالگی در اوج خلاقیت هستند اما زمانی که در چهارچوب نظام آموزشی و قوانین مدرسه قرار میگیرند و از آنها انتظار می رود که به سوالات پاسخ های مشخص در قالبهای از پیش تعیین شده بدهند و بر همین اساس هم مورد ارزشیابی قرار میگیرند، خلاقیت آنها به تدریج کاهش می یابد.
برنامههای درسی و غیر درسی مدارس به میزان زیادی به صورت جهتدار و کلیشهای و کاملا مطابق با دستورالعملهای خاص طراحی شده است و به جای تلاش برای تقویت خلاقیت و توانمندیهای فردی دانشآموزان آنها را فقط در قالبهای مشخص نگه میدارد، به این ترتیب توانمندیهای فردی و خلاقیت کودکان به تباهی کشیده میشود.
- عدم آموزش مهارتهای مهم و مورد نیاز زندگی واقعی
بخش بزرگی از مطالب درسی، دانش آموزان را از واقعیت اصلی زندگی و مسائل زندگی روزمره دور نگه میدارد. بسیای از این مطالب درسی با دنیای امروز مطابقت ندارد و مانند تلاشی برای جا ماندن از دنیای امروز است. به عنوان مثال ورود تکنولويی به زندگی روزمره انسان مهمترین و غیرقابلانکارترین واقعیت جهان امروز است اما با تاسف باید گفت مطالب کتاب های درسی آنطور که باید این موضوع را در نظر نگرفتهاند و حتی در تلاش هستند کودکان را به دنیایی سنتی برگردانند در حالی که این رویه مصداق حرکت خلاف جهت جریان رودخانه است.
- آموزش سکوت و تقلید
از گذشتههای دور تا به امروز میتوان گفت در نظام آمورشی و مدارس همیشه نوعی از اقتدار آمرانهی از بالا به پایین وجود داشته و دارد و همچنین مهمترین وظیفه دانشآموزش سکوت در برابر معلم، تقلید است، بخصوص در مدارس پسرانه مقاطع متوسطه همواره جو عدم گفتگو حاکم است. در مدارس دانش آموزان خوب و مورد تحسین کسانی هستند که از تمام گفته های معلم پیروی میکنند، سکوت کرده و بدون خلاقیت در حل مسائل تنها تقلید میکنند، به هیچ عنوان وارد گفتوگو نمیشوند و فقط چشم میگویند. در آینده نه چندان دور حتی همین امروز هم نتیجه چنین آموزشی عموما اشخاصی بدون قدرت تحمل ابهام، ناتوان در گفتوگو و خالی از قدرت حل مسئله میشود. چنین روندی چگونه برای توسعه یک جامعه مفید خواهد بود؟
در سیستم آموزشی موجود معمولا به همهی مسائل آمورشی دید تکلیف محور وجود دارد و مدرسه برای دانشاموزان مانند زندانی اجباری است که باید ساعاتی از روز را درآنجا بگذرانند و تکالیفی تحویل دهند.
- یکسان سازی آمورشی
در واقع ضعف اصلی سیستم آموزشی موجود بیتوجهی به تفاوتها و استعدادهای گوناگون دانشآموزان است. دانشآموزانی که وارد مدرسه میشوند از طبقات اجتماعی متفاوت با استعدادهای گوناگون هستند، اما در مدارس امکان پرورش توانمندیهای متفاوت کودکان در هیچ زمینه ای وجود ندارد و تمام دانشآموزان مجبورند درسهای مشترک را یادبگیرند و طبیعتا بعضی از دانشآموزان به برخی دروس بیمیل هستند. به وضوح میتوان دید آنچه در سیستم آموزشی به آن توجهی نمیشود، تفاوت افراد با یگدیگر است.
آلبرت انیشتین میگوید همهی ما نبوغ فراوانی داریم، اما نمیتوانیم از یک ماهی انتظار داشته باشیم از درخت بالا برود ؛ چون بدن و ذهن او برای شنا کردن ساخته شده است.
این موضوع به مسابقه جنگل معروف است، در یک جنگل نمیتوانیم انتظار داشته باشیم همه حیوانات در یک مسابقه یکسان شرکت کنند درحالی که انسانها هم دقیقا همینطور هستند و نباید از آنها انتظار داشته باشیم همگی در تمام زمینهها توانمندیهای یکسانی داشته باشند.
متاسفانه سیستم آموزشی فعلی، افراد را مقلد و طوطی صفت بار میآورد. تفاوت انسان با سایر موجودات در این است که انسان قدرت تفکر دارد و میتواند تجزیه تحلیل کند. سیستم آموزشی به دنبال یکسان سازی افراد است و میخواهد همه به یک شکل عمل کنند.
- تمرکز بر نقاط ضعف و ناتوانیها در مقابل تمرکز بر نقاط قوت و تواناییها
والدین، سیستم آموزشی و در مجموع افراد در جوامع مختلف عموما بر روی نقاط ضعف و ناتوانی خود تمرکز میکنند یعنی از کودکی به ویژه در مدارس یاد میگیریم زمانی که دانشآموزی به عنوان مثال در درس ریاضی ضعیف و در درس تاریخ قوی است حتما میبایست به کلاس تقویتی ریاضی برود و کلاسها و کتابهای بیشتر در زمینه تاریخ نیاز ندارد. این تفکرات در دنیای امروز آموزش و مفاهیم آموزشی جدید قطعا درست نیست. در اینجا با دو پیش فرض غلط مواجه هستیم:
1-افراد در هر زمینه ای باید با کفایت و توانمند شوند، درست مانند سیستم مسابقه جنگل که از میمونها و پنگوئنها و ماهیها بخواهیم همگی از درخت بالا بروند!
2-باید بر روی نقاط ضعف هر شخص تمرکز شود (که از نظر روانشناسی امروز این فرضیه منسوخ شده است)
در حالی که همه جوامع باید بپذیرند که انسان ها با هم متفاوت هستند و باید بر روی تفاوتها سرمایه گذاری کرد. جامعه زمانی تغییر خواهد کرد که اقدامات خود را حول توانمندیهای انسانها متفاوت تعریف کند و وقت خود را با تلاش بیهوده برای تقویت نقاط ضعف افراد تلف نکند.
نکته بسیار مهم این است که اگر به استعدادها و توانمندی کودکان توجه نشود به مرور مهارتهایشان را از دست میدهند و شبیه بقیه میشوند در حالی که اگر خانوادهها به مهارتها و استعداد فرزندانشان توجه کنند این مهارتها حفظ میشود در این صورت برای آینده کودکانشان قطعا قدم مهمی برداشته اند.
- بی توجهی به نظریههای نوین آموزشی
چند سال پیش یونسکو در سندی هوش افراد را به شکل های مختلف در چند دسته طبقه بندی کرد، طبق این طبقه بندی دیگر هوش افراد با IQ سنجیده نمیشود. در ادامه این موضوع سواد هم دارای شکلهای مختلفی شده و در زمینههای متفاوتی شمرده میشود. زمینههای سواد عبارتاند از: سواد ارتباطی، عاطفی، مالی، رسانه ای، آموزش و رایانه که هر کدام برای زندگی در عصر حاضر نه تنها لازم بلکه ضروری است. پیرو این موضوع دیگر هوش ریاضی تضمین کننده موفقیت آینده افراد نیست. چیزی که کاملا به وضوح میتوان دید این است که شیوههای آموزشی مدارس و تقویت صرفا یک وجه از زندگی کودکان برای آینده آنها کارایی ندارد و بسیار منسوخ شده و ابتدایی است.
- ناتوانی دانشآموزان در کارهای عملی
دانشآموزان ایرانی علارغم اینکه حفظیات خوبی دارند اما در میدان عمل تقریبا هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند. به عبارت دیگر آنها تئوری مطالب را خوب حفظ میکنند اما در عمل نمیتوانند از آن استفاده کنند و این سرآغاز ناتوانی نیروکار در دنیای پر از رقابت امروز میشود. علت این موضوع را میتوان دو مشکل عمده دانست:
1- نبود امکانات آموزشی و قدیمی بودن شیوههای آموزش
2- تاکید بر حافظه و نه فهم
در حالی که در بسیاری از کشور های جهان دانشآموزان دانسته های خود را در محیط های آزمایشگاهی مدارس تجربه کرده و علم خود را مورد سنجش قرار میدهند. در سیستم آموزشی حال حاضر این امکانات تنها در برخی از مدارس غیرانتفاعی با اخذ هزینههای بسیار گران فراهم میشود اما به علت نبود سرفصل های درسی و آموزشی مناسب این امکانات هم عملا بدون استفاده میمانند.
همچنین آموزش فعلی مبتنی بر فهم نیست و فقط مبتنی بر حافظه است. یعنی از میان قوای ذهنی، همهی تاکید فقط بر روی حافظه گذاشته شده است و در نهایت کاری به فهم (Understanding) ندارد. یعنی به جای اینکه سعی بر این شود که مطلب به مخاطب تفهیم شود، سعی می شود که مطلب در حافظه مخاطب جای گیر شود. در این حالت طبعا اثارت این نوع آموزش ناتوانی دانشآموزان در زمین عمل خواهد بود.
- نبود آموزش کاربردی با توجه به نیاز جامعه
به طور میانگین در مدارس دانشآموزن تقریبا 10 سال زبان انگلیسی آموزش میبینند، آیا پس از اتمام دوران متوسطه میتوانند انگلیسی صحبت کنند؟ از سالیان دور زبان انگلیسی به عنوان نیاز عصر امروز شناخته شده و در تمام دوران های تحصیلی آموزش داده میشود اما نتایج نشان از بی ثمر بودن این آموزش دارد با توجه به این موضوع میتوان گفت حتی با تشخیص درست نیازهای آموزشی مناسب عصر امروز در ایجاد این آموزش در مدارس با ضعف های بنیادینی روبرو هستیم. علاوه بر این یک دانشآموزش پس از اتمام مقطع آموزشی 12 ساله خود میبایست حداقل در یک زمینه خاص توانمند شده و در دانشگاه به بهبود این توانایی بپردازد اما در واقعیت این چنین نیست و این موضوع برای آینده جامعه تا حد زیادی نگرانکننده است.
برای داشتن آیندهی موفق در قرن 21 و دنیای پیشرو آموزش در مدارس دیگر کافی نیست. فرزندان ما برای اینکه بتوانند در آینده موقعیت شغلی مناسب داشته باشند باید با مهارتهای روز دنیا مثل آموزش برنامهنویسی و رباتیک آشنا شده و توانمندیهای خود را توسعه دهند.
جستجو
دسته بندی ها
آخرین نوشته ها